فاطمه مریض من
چرا اینقدر بدشانسم
یک هفته ای بود درگیر تولد فاطمه بودم همه این کارا هم به خاطر خندیدن و خوشحال شدن تو بود دخترم اما نمیدونم چرا اینقدر بدشانسم یه چند روز قبل تولدت وقتی تماس میگرفتم که دعوت کنم اشنا ها رو یه موضوع پیش اومد و منو خیلی ناراحت کرد تا ٢ روز ناراحت اون موضوع بودم خدایی اش انسان بخشنده باشه و دل بزرگ داشته باشه یه نعمته اون موضوع که تموم شد دخترکم ٥ شنبه شروع کرد سرفه کردن و استفراغ فرداشم تولدش بود کلی کلافه شدم همش تمیز میکردم دخترکم بالا می اورد زودی بردمش دکتر انتی بیوتیک و شربت نوشت اون شبم خونه مادرم خوابیدم باز نصف شب بیدار شدی و کلی بالا اوردی انگار مامانم از من راحت نمیشه خدا خیرش بده و عاقبتشو خیر کنه اینقد کمکم میکنه در واقع همه ک...
نویسنده :
عبیر
0:36
احساسی متفاوت
حمام
عمو خدا خیرت بده
عموووو
عمو پورنگ خدا خیرت بده دنیا و اخرت تنها کسی که میتونه فاطمه رو برای چند دقیقه یه جا بند کنه همین عمو پورنگه من که دعات میکنم و جالب اینجاس که هیچ کسی رو هم نمیپزیره خاله شادونه عمو قناد فتیله ها هر کدومو بزارم قبول نمیکنه میگه فقط پورنگ میخام ...
نویسنده :
عبیر
15:50
عشقم
دلم برای بچگی ات تنگ شده
مادر شوهرم چند تا از عکسای نوزادی فاطمه رو برام فرستاد همین طور اشکام سرازیر شد خیلی دلم گرفت چون هیچ لذتی از نوزادی و بچگی فاطمه نبردم از این همه معصومیت و زیبایی هیچی نصیبم نشد نصیبم نشد محکم بدن کوچیکشو تو بغلم فشار بدم و از ته دل ببوسمش و بوش کنم .نتها چیزی که نصیبم شد گریه های فراوان فاطمه و درد و بی خوابی بود و به جای لذت بردن از نعمت مادری زجر میکشیدم یادم نمیره که چقدر عاجزبودم از نگه داشتن فاطمه و از اینکه نمیتونستم ازپس نگهداری از فاطمه بر ام چه عذابی میکشیدم یادم نمیره چه شب هایی که تا صبح چشم رو هم نمیزاشتم و وسطای روز از خستگی غش میکردم و یادم نمیره که مادرم چقدر کمکم کرد و اونم چه شبهایی رو تا صبح با من بیدار موند د...
نویسنده :
عبیر
1:34